عشق ناز و نفسی من

عشقم مهران ررررررررفت

عشق ناز و نفسی من

مهرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان دارم فریاد میزنم

شاید راهمون از هم دوره نمی شنوی وقتی میگم دوستت دارم.

امشب باز زدم زیر گریه.الان دارم گریه میکنم.بدجور دلم گرفته.یاد اخرین قرارمون افتادم.تک تک لحظاتش یادمه.

وقتی که سرم رو شونت بود و بهت گفتم مهران دوستت دارم. تو گفتی منم دوست دارم.وقتی بهت میگفتم بیشتر پیشم بمون و توگفتی نه باید زود برم.اگگه میدونستم قرار واسه همیشه بری اون روز ازت جدا نمیشدم.

مهران چه ناز بود وقتی ستاره ها تو اسمون می درخشیدن و تو اون سرما گرمای عشق تو گرمم میکرد

میدونم هیشکی مث خاطرات مارو با عشقش نداره

بعضیا میگن مهران تو منو واسه ازدواج نمیخواستی

اگه نمی خواستی هم ازت گلایه ندارم چون واقعا وقت درد  و غمم کنارم بودی.مهران اما من باور دارم که تو عاشقم بودی

مهران دنیا تمومی نداره.به خودم قول دادم دیگه عاشق نشم و کسی رو دوس نداشته باشم.

باور کن عشقی وجود نداره.هیشکی .هیشکیو دوس نداره.همه فک میکنن عاشقن.نمیدونن یه روز جدا میشن

رسیدنی در کار نیس.همه باید بشکنیم تو این دنیای غریب و عجیبی که افریدگارش تنهاس

تازه میفهمم چرا همش ابرا گریه میکنن.اخه همه بنده های خدا به کسایی دل بستن که اصلا علاقه ای بهش ندارن.

خدا هم تنهاس. من هم تنهام.همه ادما تنهان.این همه اددم روی زمین ولی بازم همه تنها و بی کسیم و واسه تنهایی باید به یه ادمای پست رو بزنیم

مهران حرف زیاد دارم.......................

اما میدونم هیچ فایده ای نداره.عشقم بیا و اشکام پاک کن.



+ نوشته شده در  یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:,ساعت 20:41  توسط دخترکی ساده